سعی میکنم این بار کاملا آزاد و بالا باشم دیگر از در فقط چهارچوبی میماند که نه قفل معنا دارد و نه کلید
داخل میشوم قرمز و سبز و حتی گاه زرد کنار هم ،مثل همنشینی بلبل و گل قرمز
جای را برای دفن پیدا میکنم خاک اترا میشکافم و سپس ...
بالای سر آن نشستم شبیه غارتگری خموش که حتی بهانه هم نمیخواهد
صف مورچه ها و برگهای که فرو میریزند
با این همه پوشش و پوشانندگی باز چیزی کم است
تشنگی ...!
برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 56