گمشده

ساخت وبلاگ
همین که شب از راه میرسد جانی خسته طمع نوشتن میکند میپرسم هان چه خبر است چه میخواهی چه داری ....مگر نوشتن آن هم این نیمه شب با تنی خسته با کلماتی داغون فایده دارد ...؟! کسی زیباتر از من چشمهایش را بر هم میزند و به آسمان اشاره میکند ماه تمام نیست فکر میکنم چه دارد ؟ زیر لب میگویم بیش از آنکه تمام شود بگذار صدایش بزنم و با آنچه کخ هست و نیست صدایش میزنم و با همین آهنگ دلم آرام میگیرد . + نوشته شده در ۱۴۰۳/۰۲/۰۴ ساعت 22 توسط م.م  |  گمشده ...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:13

خدای من هر کجا بیشتر ترا بخواهم آنجا همان خانه ی دور می‌شود که روزی تجسم شد و در آن شور برپا شد انحا خیالم راحت هست که تمام پنجره هایش به سمت تو ست اگر هم مابین آنهمه آن یکی باشد آن نیز بیشتر از همه به تو نزدیک است لحطه های که باران نیزند عربی دلم را می‌گیرد خاطرات بارانی همه یکی می‌شود و آن همه در همان خانه حاضر می‌شود چه میخواستم که نشد و آنچه شد چه خوب شد همان خانه ی دور دلم را آرام می‌کند میدلنم پرنده ها می‌پرند ماه عوض می‌شود ولی دلم آرام است که مهمان آن خانه ی دور میزبانی بی‌نظیر دارد مرا یادش است حتی در تمام گمنامی ها باز مرا ورق میزند و این ساده لوحی نیست وقتی افتادن عر برگ را تعبیری عاشقانه دارم باز ترا تعبیر کنم کخ اینجا هستی می‌خوانی میدانی و میشنوی و باز هستی خدایا برای بودن سپاس برای اینگونه بودن سپاس و اگر جور دیگر می‌شود بود که بهتر باشد مرا به همان حال راهنما باش راستی اهنگ وبلاگ را تغییر دادم حتما گوش کن گمشده ...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:56

سلام فراموش شده ...!♥️این عبارت را با شرم میگویم ولی حقیقت دارد و پس از مدت ها چنان بار سنگینی لز ملامت بر شانه ام حس میکنم که گاه ک بی گاه زمانی که ترا به یاد می آورم به گریه میافتم .چقدر سخت است که دیگر هیچ راه جبرانی نیست و مدام از خودم میپرسم او چه میکرد..‌! کجا میرفت...! با کسی حرف میزد تنها بود خیلی تنها .....!گمان میکردم بی غم است ولی جملات آخرش دردناک بود خدایا مرا ببخش من اینهمه کوتاهی کردم و اینهمه در فراموشی بودم .یک عمر در سکوت رفت وآمد کردن معنای زندگی اش تنها در مسجد بود لحظاتی که آهسته برای اذان به مسجد می رسید نماز میخواند و روضه ای گوش میداد و بعد برمیگشت حتما به خانه که می رسید کلاف رنگها را کنار هم چیدمان میکرد و بعد با قلاب ش آنها را به هم وصل میکرد دلم برات تنگ شده خیلی زیاد دلم برای رنگ موهایت تنگ شده برای آن پوشش ساده و رنگت رنگی که داشتی دلم برای جملات برای قصه های که می گفتی دلم برای دستانت تنگ شده ...یادش بخیر چقدر در حیاط تو جان گرفتم چقدر از تو زندگی گرفتم با چه سرعتی رفتی و رفتی و حتی نگاهی هم به پشت سرت نکردی حق داری یک عمر در سکوت بودی یک عمر رفته بودی و ما فقط سایه ی ترا می دیدم یا جبار یا جبار گمشده ...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 21 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1403 ساعت: 17:11

برایم دعا کن مهربانا !در اعماق سیاهی، هستی تو نوید بخش است .آنچه بر تو پیداست واژه ها نیست سکوتی که با تو سخن می گوید و به تو امید میبندد بر تو پوشیده نیست می شنوی و میدانی که چقدر به تو محتاجم برای یافتن تو به هر کجا و نا کجایی سر زدم سوختم چون ترا در نزدیکترین خانه از دست رفته یافتم ،مرا ببخش مهربان نا صدای تو را می شنوم در تمام وزش های برگها در تمام آمدن ها و رفتن های پرندگان ترا باور دارم حس میکنم و عمیق تر از آنچه که باید بگویم درک میکنم برایم دعا کن شکسته و خسته هم اگر باشم به تو امید دارم بر می خیزم و ایستاده می نگرم در اعماق سیاهی شب گذر حتی شهاب سنگی یا چشمک ستاره ای برای من کافی است که اشتیاقم را چند صد برابر کند و صبرم را بیش از آن تا به واژه ی رسیدن برسم برایم دعا کن + نوشته شده در ۱۴۰۳/۰۱/۰۹ ساعت 23 توسط م.م  |  گمشده ...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 21 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1403 ساعت: 17:11

به شب چله نزدیک میشویم و عطر دگرگونی به مشام میرسد بالاخره شب سیاه به پایان رسید و بال های پرواز قدرت گرفتتما شای این شکوه این بار نه تواضع و نه یاس داشتاین بار بر خود می بالم و تمام وجودم شبیه نسیم میشود و اورا در خود میکشد۶زاران بار تبریک به جسارتی که داشتیهزاران بار افرین بر سماجت و تلاشی که داشتیو هزاران بار خدا را سپاس که شاهد این روز بودم + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۹/۲۸ ساعت 21 توسط م.م  |  گمشده ...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 14:41

آخی رفیق اینهمه دور شدی باز هم دورتر مثل ماه در دل آسمان ولی بلز دورتر دورتر نه خبری نه امید خبری همه اش شده خواب و رویا ،کاش و شاید آخر بی معرفتی هم انتها ی دارد سری دارد یک جایی شروع می‌شود یک جایی تمام می‌شود جایی حور دیگر می‌شود اما امان از این فاصله و دوری و دوری که هیچ نشانی نیست نمیدانی این سمت دنیایی یا آن سمت شبی یا صبحی فقط میدانی کسی هست در آن دور دور ها که میتوانی به خیالش چای بخوری حرف بزنی برایش تعریف کنی ،ننیدانی هست ؟ می‌شنود؟ اصلا از تو یادی دارد نه هیچ چیز دیگر نمیدانی اونقدر این ندانستن ها زیاد می‌شود و زیاد می‌شود که تمام فرضیه هاینتس خالی می‌شود مگر و فقط مگر یک بهانه باشد آن هم دوست داشتن ،دوست داشتن کسی که بهار را به تو بخشیده است + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۸/۲۵ ساعت 19 توسط م.م  |  گمشده ...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 21:57

خودش هم مساله ای است ،گاهی آنقدر دور به نظر میرسد که حس میکنی با هیچ گیره ای نمی توانی آنرا به خود نزدیک کنی . ( بین خانه ی دور یا خانه دورحس متفاوتی وجود دارد خانه دور سردتر و دورتر به نظر میرسد ) حالا تصور کن که می خواهم این سردی جانکاه را به گرمی مبدل کنم خانه ای که در آن عشق و محبت باشد محال نیست اما دشوار است و او نمیداند که چقدر دلتنگ میشوم حوصله ام سر میرود .حال دنیا خوب نیست ! + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۸/۰۶ ساعت 11 توسط م.م  |  گمشده ...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 51 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1402 ساعت: 12:57

شبیه نسیم لحظه ای نمود داشت

و لختی بعد

سکوت

باران و باران

واژه های در راه بود

ما بین این خانه تا آن خانه

از کاش و شاید ....!

+ نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۸/۰۲ ساعت 20 توسط م.م  | 

گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 43 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 10:46

شعر خوب آمدن آغاز توستشبیه بارانینسیمی از بلندای کوهسار عطری از شوق بهارتو شعر خوب آمدنی و من چشم به راه، این آمدنم ******دعایت میکنم دعایم کن تا در فراسوی زمان برای یکدیگر نشانه های روشن باشیم صدایت میکنم صدایم کن تا زمزمه ای ما اواز حیات را تقدس دهد ترا یاد میکنم پس مرا یاد کن ای نور لطیف و روشن ++++++++++++++++++++یاریم کن تا از وقایع زودگذر زندگی اهدافی رابرگزینم که در مسیر روشنایی قرار دارند ودر تکاپوی روزانه مرا در آن مسیری ثابت قدم نگه دار که از عشق و نوع دوستی سرچشمه میگیرند براستی که در این چرخ هستی هیچ نقطه ای بر صفحه ی روزگار ماندگار نشد مگر آنجا که نگاه از نقطه ی عشق آغاز شد گمشده ...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 10:46

شعر خوب آمدن آغاز توستشبیه بارانینسیمی از بلندای کوهسار عطری از شوق بهارتو شعر خوب آمدنی و من چشم به راه، این آمدنم ******دعایت میکنم دعایم کن تا در فراسوی زمان برای یکدیگر نشانه های روشن باشیم صدایت میکنم صدایم کن تا زمزمه ای ما اواز حیات را تقدس دهد ترا یاد میکنم پس مرا یاد کن ای نور لطیف و روشن ++++++++++++++++++++یاریم کن تا از وقایع زودگذر زندگی اهدافی رابرگزینم که در مسیر روشنایی قرار دارند ودر تکاپوی روزانه مرا در آن مسیری ثابت قدم نگه دار که از عشق و نوع دوستی سرچشمه میگیرند براستی که در این چرخ هستی هیچ نقطه ای بر صفحه ی روزگار ماندگار نشد مگر آنجا که نگاه از نقطه ی عشق آغاز شد گمشده ...ادامه مطلب
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 43 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 10:46