سین ۲

ساخت وبلاگ

مداد رنگی هایش را گم کرده بود ....

نشست زانوهایش را بغل گرفت سرش را ما بین دستانش فشار داد و شروع کرد به گریه .....

پس از مدتی

خشمگین بلند شد به اطراف نگاه کرد

هر طرف ،چندین و چندین بار

راه افتاد و هرچیز ممکن را جابه جا کرد

نبود و نبود و نبود

زرد

سبز

آبی بنفش

مداد دیگری برداشت و شروع به نوشتن کرد

سلام عزیزم ....!

کجایی ....؟

نمیتوانم پیدایت کنم برای همین فکر کردم برایت نامه بنویسم

اگر تو جایی مداد رنگی های مرا پیدا کردی برایم بیاور ...نشددنشانه بفرست ...اگر باز هم نشد صدای ،سوتی ،آهی...

بالاخره صدایی ...

نشد مثل من سکوت کن و سکوت

این آخرین رل همیشه انجام داده ایم ...

متاسفانه !

+ نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۳/۲۲ ساعت 23 توسط م.م  | 

گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 19:02