نامه ۱۰۰۰

ساخت وبلاگ

مقابل آیینه ایستاده بود و ارام زمزمه میکرد

(شاید باور نکنی ولی گمان میکردم که این نامه اخر خواهد بود

چرا آخر ؟

ممکن بود فاصله ی ما به صفر برسد ان موقع دیگر چه نیازی بع نوشتن نامه و گفتن هست تمام حاشیه ها کنار میروند حتی نقوش و رنگ فقط صدا میماند ان هم صدای حضور

اما ممکن هم بود که دیگر زمان متوقف شود و دیگر ....

هیچ !)

پشت میزش نشست کاغذ سفیدی را اماده کرد سر مدادش را تیز کرد مدتها بود که فقط با مداد مینوشت

و اینگونه شروع کرد

(سلام مهربانم

شب سردی بود برف باریده بود انقدر زیاد که همه جا سفید شده بود

روی تپه های برف فقط قدمهای تو بود که اهسته اهسته به سمت اسمان میرفت

اسمان ابی تر از همیشه ،گریه میکردم و به نقطه ها میگفتم او کجاست !!!ا اما هیچ اشکی جاری نشد و من در ان همه برف و سرما غرق تماشای گفتگوی بودم که در اعماق جای قدمهای تو جا ماتده بود .)

+ نوشته شده در ۱۴۰۱/۰۵/۲۷ ساعت 22 توسط م.م  | 

گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 102 تاريخ : شنبه 29 مرداد 1401 ساعت: 1:06