در حاشیه ی نامه _تولد

ساخت وبلاگ

 

مثل همیشه روی صندلی نشسته بود و با وسواس تمام کاغذ های نوشته شده را دسته بندی میکرد بعضی  از انها را تا میکرد و در جعبه ی کنار دستش میگذاشت بعضی دیگر را در پاکت میگذاشت و بر روی آنها علامت میزد یا نوشته ای مینوشت تا اینکه چشمانش به کاغذی خط خطی افتاد اول خواست انرا کنار بگذارد . ولی ناگهان متوقف شد نفسی عمیق کشید و با صدای نامفهوم گفت : اه این ...! نه را ،
چی نوشته ؟ اهان اینجا بهتر است .

(تصور کن طوفانی با باد های سهمگین و بارشهای سخت از راه رسید و من زیر همان درخت روی همان نیمکت نشسته ام ، یکباره نامه ها در دست باد از هم جدا میشوند و پس از لحظه ای کوتاه هیچ نامه ای نیست
....
باد نامه ها را با خود برد و با انها تمام وژه های دلتنگی ، غربت گوشه های صفحه ، خط خطی های عاشقانه ، خیانت نقطه ها و بغض و اندوه پارگراف ها را ....
ببین چه کرده...؟

نه من هستم و نه تو
نه نامه ای برای تو
نوشتن تمام شده ، مثل من،
من دیگر نیستم چون نوشته ای نیست و تو ، تو ....)
چند کلمه ای نامفهوم و خط زده کنار هم نوشته بود و پایین صفحه در گوشه ای فقط یک کلمه واضح بود
تولد .
برخاست کنار پنجره رفت و به سمت مقابل آن طرف خیابان نگاه کرد و ارام ادامه داد .
باید  روی این نامه کار کنم خیلی چیزها در آن هست که شاید یادآوری آن خارج از لطف نباشد .شاید نامه هفتاد و یا هشتاد شود به هر حال آنرا نگه میدارم .
دستش را بر قلبش فشار داد و  ارام ادامه داد .
بله ، ارزش نگه داشتن دارد .

+ نوشته شده در ۱۴۰۰/۱۰/۲۹ ساعت 21 توسط م.م  | 

گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 120 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 2:35