شر شر باران وهمدردی

ساخت وبلاگ
اگر در را باز میگذاشتم همه چیز سرازیر می شد 

نا چار سرم را به پنجره چسباندم آنقدر بینی خود را فشار دادم که فکر کردم صورت چماله شده  و خیسم  از پنجره رد شده و... 

میخواستم با آسمان همدردی کنم اما بیشتر از این نمیتوانستم در

میخواستم فریاد بزنم 

فریاد بزنم 

 و ادامه دهم حتی اگر یک حرف حساب هم از آن معلوم نبود. 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۵/۰۶/۱۸ساعت 21&nbsp توسط رز آبی  | 
گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : باران,وهمدردی, نویسنده : rozhayeabio بازدید : 102 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 4:44