گمشده

ساخت وبلاگ
هنوز پیدا نشده بودم، نمیدانستم کجا هستم، چه میکنم، 

اما با همه ی این سردرگمی باز در راه بودم گمان میکردم دچارتخیلات هستم و آنها که برایم نقل قول میکنند واقعی نیستند 

سرم را بالا بردم شاخه ها در نور مهتاب سر در هم فرو داشتند باد پاییزی آرام می‌وزید و برگها میلرزید ند شبیه من که ترس داشتم دیگر همیشه به همین منوال بمانم و دیگر پیدا نشوم 

اما چشمهایم را به ماه سپردم و آرام زمزمه کردم 

(گفت کسی را به سراغ تو میفرستم) 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۵/۰۶/۲۷ساعت 22&nbsp توسط رز آبی  | 
گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : گمشده, نویسنده : rozhayeabio بازدید : 111 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 4:44